رستا

رستا جان تا این لحظه 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن دارد


هزار ماشالله

عشق من بعد از 9 ماه انتظار بالاخره امروز به دنیا آمد. بسیار روز خوبی بود. یکی از بهترین روزهای زندگی من. خیلی نازی عمه دوست دارم.

 

 

 


تاریخ : 08 دی 1392 - 03:04 | توسط : مهداد | بازدید : 1374 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

شازاده خانم زیبای ما

شازاده خانم زیبای ما


تاریخ : 07 دی 1392 - 22:09 | توسط : مهزاد | بازدید : 1756 | موضوع : فتو بلاگ | 6 نظر

خوش امدی عزیزم

خوش امدی عزیزم


تاریخ : 07 دی 1392 - 22:07 | توسط : مهزاد | بازدید : 1867 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

تولدت مبارک

عزیزم خیلی خوش امدی امروز صبح ساعت ۷ قدم به دنیای ما گداشتی و همه رو بی نهایت خوشحال کردی . وزنت ۳کیلو ۳۰۰ گرم و قدت ۵۰ سانت بود . همه خوشحال یودند عمه مهدادت با دیدینت اشک شوق ریخت و عمه مهسا وقتی مامانت دید براش اشک ریخت که درد داشت خاله مهنازت نگرا این بود که نمی تونستی خوب شیر بخوری و خاله ویدا نیز داشت به مامانت کمک می کرد تا بتونی شیر بخوری خلاصه نمی دونی شازده خانم چقدر همه شاد و خشحال بودند .مامان جون و بابا جون کلی زوق زده بودند .مامان جون دیگتم کلی شاد وخوشحال حتی اون باباجون یوسفم که نبودنت کلی شاد بودند و خوشحال . خلاصه همه رو شاد کری عمه جونی .خیلی دوست داریم 


تاریخ : 07 دی 1392 - 21:56 | توسط : مهزاد | بازدید : 1040 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

خوش امدی عزیزم

خوش امدی عزیزم

مامان جون و بابا جون
تاریخ : 07 دی 1392 - 21:53 | توسط : مهزاد | بازدید : 1106 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

تولدت مبارک

تولدت مبارک

خوش امدی عزیز عمه
تاریخ : 07 دی 1392 - 21:46 | توسط : مهزاد | بازدید : 1572 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

به دنیا اومد

قشنگم همین الان بابا نوشاد پیام داد که به دنیا اومدی دارم می‌رم بیمارستان و باید بنویسم برات. مشتاق دیدن روی ماهت هستم عمه جون دلم طاقت نداره دیگه هزار تا بوس


تاریخ : 07 دی 1392 - 16:19 | توسط : مهداد | بازدید : 860 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

لباس دختر نازم که فردا می خواد بپوشه

لباس دختر نازم که فردا می خواد بپوشه


تاریخ : 07 دی 1392 - 03:43 | توسط : مامان ناهید | بازدید : 1021 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

ساعت های معکوس

دختر زیبای مامانی دیگه چیزی به اومدن شما عزیز دل نمونده فقط یک روز دیگه مونده که صورت ماهت رو ببینیم. این روزهای پایانی ارتباطمون باهم خیلی صمیمی تر شده بود باهم می خوابیدیم و باهم بیدار میشدیم شبهایی زیادی تا ساعات پایانی شب مرتب تو دل من این ور واون ور می رفتی و من با وجود اینکه خیلی خوابم می آمد مجبور میشدم بشینم تا شما آروم بگیری و بعد با هم استراحت می کردیم اما قشنگم تمام این سختیها واسه من شیرین بود . الان که فکر میکنم تمام این اتفاقات داره تمام میشه حس دلتنگی بهم دست میده چونکه من این حس که شما تو وجود من حرکت می کردی ودر تلاطم بودی و خیلی دوست داشتم. اما وقتیکه فکر میکنم یک روز دیگه مونده که شما رو در آغوش بگیرم دلم آروم می گیره . عزیزم امروز عصر پنج شنبه است و تاریخ به دنیا آمدن شما شنبه 7 دیماه 1392 تعیین شده یعنی یک روز دیگه مونده و من احساس عجیبی دارم و به دلیل اینکه مدت طولانی انتظار کشیدم باورم نمیشه که چیزی به اومدنت نمونده و بیشتر حالت شوک هستم. عزیزم امیدوارم زایمان خوبی داشته باشم و شما دختر ناز به سلامتی و شادی به دنیا بیای .


تاریخ : 06 دی 1392 - 03:25 | توسط : مامان ناهید | بازدید : 1168 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر