عاشق خندههاتم عمه جون
رستا جون با یک عالمه عکس جدید
بالاخره موفق شدم عکسهای رستا جون رو از باباش بگیرم و یک پست پر از عکس برای رستا زیبای خودم بذارم
عمه خیلی شما رو دوست داره عزیزم. هزار تا میبوسمت.
خدا را شکر
خدا را هزار مرتبه شکر که رستا جونم خوب شده. خوشحالم. الهی که عمه جون همیشه سالم و سلامت باشی. البته من الان یک هفته هست که رستا جون رو ندیدم و انشالله فردا میبینمش. ولی خوب هر روز خبر می گیرم و خدا رو شکر خوب شده.
دعا کنید
نی نیمون مریضه برای سلامتیاش دعا کنید. خدایا ما طاقت نداریم ازت خواهش مِیکنم نی نی ما هر چه زودتر خوب بشه
هزار ماشالله
عشق من بعد از 9 ماه انتظار بالاخره امروز به دنیا آمد. بسیار روز خوبی بود. یکی از بهترین روزهای زندگی من. خیلی نازی عمه دوست دارم.
تولدت مبارک
عزیزم خیلی خوش امدی امروز صبح ساعت ۷ قدم به دنیای ما گداشتی و همه رو بی نهایت خوشحال کردی . وزنت ۳کیلو ۳۰۰ گرم و قدت ۵۰ سانت بود . همه خوشحال یودند عمه مهدادت با دیدینت اشک شوق ریخت و عمه مهسا وقتی مامانت دید براش اشک ریخت که درد داشت خاله مهنازت نگرا این بود که نمی تونستی خوب شیر بخوری و خاله ویدا نیز داشت به مامانت کمک می کرد تا بتونی شیر بخوری خلاصه نمی دونی شازده خانم چقدر همه شاد و خشحال بودند .مامان جون و بابا جون کلی زوق زده بودند .مامان جون دیگتم کلی شاد وخوشحال حتی اون باباجون یوسفم که نبودنت کلی شاد بودند و خوشحال . خلاصه همه رو شاد کری عمه جونی .خیلی دوست داریم
به دنیا اومد
قشنگم همین الان بابا نوشاد پیام داد که به دنیا اومدی دارم میرم بیمارستان و باید بنویسم برات. مشتاق دیدن روی ماهت هستم عمه جون دلم طاقت نداره دیگه هزار تا بوس
ساعت های معکوس
دختر زیبای مامانی دیگه چیزی به اومدن شما عزیز دل نمونده فقط یک روز دیگه مونده که صورت ماهت رو ببینیم. این روزهای پایانی ارتباطمون باهم خیلی صمیمی تر شده بود باهم می خوابیدیم و باهم بیدار میشدیم شبهایی زیادی تا ساعات پایانی شب مرتب تو دل من این ور واون ور می رفتی و من با وجود اینکه خیلی خوابم می آمد مجبور میشدم بشینم تا شما آروم بگیری و بعد با هم استراحت می کردیم اما قشنگم تمام این سختیها واسه من شیرین بود . الان که فکر میکنم تمام این اتفاقات داره تمام میشه حس دلتنگی بهم دست میده چونکه من این حس که شما تو وجود من حرکت می کردی ودر تلاطم بودی و خیلی دوست داشتم. اما وقتیکه فکر میکنم یک روز دیگه مونده که شما رو در آغوش بگیرم دلم آروم می گیره . عزیزم امروز عصر پنج شنبه است و تاریخ به دنیا آمدن شما شنبه 7 دیماه 1392 تعیین شده یعنی یک روز دیگه مونده و من احساس عجیبی دارم و به دلیل اینکه مدت طولانی انتظار کشیدم باورم نمیشه که چیزی به اومدنت نمونده و بیشتر حالت شوک هستم. عزیزم امیدوارم زایمان خوبی داشته باشم و شما دختر ناز به سلامتی و شادی به دنیا بیای .
روزهای پایانی
عزیز دل مامانی این روزهای پایانی به دنیا آمدنت روزها به سختی می گذره و همه منتظر دیدن رویت ماهت هستیم نازنینم هر زمان بی طاقت میشم میرم تو اتاقت و با دیدن وسایلت کمی آروم میشم . قشنگم هفته پیش رفتم دکتر و تاریخ به دنیا آمدن شمادختر زیبا هفتم دی ماه است تا اون موقع ثانیه شماری میکنم عزیزم من بعدازظهر میرم خونه مامان جون و وقتی برگشتم واست مطلب جدید میزارم